سوگند

روزهای من

سوگند

روزهای من

کوچ

چند ماهی هست که همسر مدام در گوشم می خونه که بریم رامسر پیش مامانش اینا زندگی کنیم می گه اینطوری اوضاع کاری من بهتر می شه و زودتر می تونیم پله های پیشرفت و طی کنیم من بعد از یه فکر تقریبا مختصر جواب مثبت دادم چون فکر نمی کردم این کار به این زودیها عملی بشه اما انگار حرفهای همسر خیلی جدی تر از اینها بود و خیلی زودتر از آنچه که فکر می کردم داره کارهارو انجام می ده الان که تلفن زد گفت حتی کار من هم اونجا توی بانک از طریق یکی از آشناهای دور می تونه درست کنه  

حالا وسط یه دو راهی گیر کردم که اصلا این کار درست هست یا نه اما با این همه شور و اشتیاق همسر مگه می شه گفت نه دیگه  

شاید بهتره بریم و یه زندگی با آرامش بیشتری رو اونجا تجربه کنیم  

من که خودمو سپردم دست خدا هر کاری که به صلاحمون هست پیش بیاد من هستم   

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد