چی شد که اینطوری شد نفهمیدم ، یعنی اصلا امکانشو نمی دادم فکر می کردم حالا حالا ها باید سعی کنم تا بشه ، نه اینکه خیلی منتظر بودما ، نه ! ولی فکر می کردم فرصت زیاد دارم و به این زودیها امکانش هم نیست و خیالم از این موضوع زیادی راحت بود . اما امروز فهمیدم که خیلی الکی تر از اون چیزی که فکر می کردم شد .
کنجکاوی نکن هر وقت وقتش بشه بهت می گم هنوز وقتش نشده . حتی حدس هم نزن اصلا سوال هم نپرس . هنوز مونده تا تو خودم حلش کنم پس نمی تونم به زبان بیارم . فقط همینو بگم که دوماه دیگه معلوم می شه . دو ماه شاید زیاد باشه شاید هم نه اما من صبر می کنم تا نتیجه رو ببینم پس تو هم صبر کن .
همین اندازه بگم که هنوز خنثی خنثی هستم . فقط امروز که تا حدودی اطمینان پیدا کردم پر بودم از استررررررررررررررررررررررس.
من همیشه فکر می کردم این که آدم باید با هر کسی مثل خودش رفتار کنه کار کاملا درستیه ، مثلا اگه بی احترامی می کنه ، بی محلی می کنه یا حرفهای کنایه دار می زنه و خلاصه رفتارهای خارج از شأن انسانیت .
تو این آخر هفته به مهمونی دعوت شده بودم که میزبان یکی از شخصیتهای محبوب و قابل احترامی برای من بود . در این مهمونی من با تعدادی از دوستانش که تا به حال ندیده بودم آشنا شدم ولی در این میان کسانی هم بودن که بدون دعوت میزبان ما و با دعوت برادرش که مناسبت این مهمانی تولد او بود ، بدون خبر قبلی تشریف فرما شده بودن . خلاصه این موضوع دوست ما رو کاملا عصبی و ناراحت کرده بود و دلیلش از دعوت نکردن این افراد رفتار نادرست اونا وقتی که خودش مهمونش بوده ، بود. به همین دلیل تصمیم گرفت که مثل خودشون با اونا رفتار کنه . طوری که انگار وجود نداشتن ، حتی پذیرایی نمی شدن و به عنوانهای مختلف حرفهای کنایه دار می زد . اونا هم سعی می کردن که اصلا به روی خودشون نیارن و عکس العملی از این رفتارها نشون ندن تا باعث ناراحتی بیشتر جمعی که اونجا بودن نشن .
رفتار دوست مهربان ما که دیگه مهربان به چشم نمی اومد هر چند برای خودش قابل توجیه و کاملا درست و منطقی بود اما باعث شد دیگران اونو به چشم شخصی که از آداب و معاشرت و مهمان نوازی به دوره ببینن و در بحثهای گاه به گاهی که از این رفتارها بین خودش و برادرش پیش می اومد همه اونو رو مقصر می دونستن .
شاید گاهی لازم باشه که با رفتارمون به دیگران کارهای زشتشون را گوشزد کنیم اما نه همیشه و هر جایی و به قیمت ناراحت کردن دوستان دیگری که از این موضوع کاملا بی اطلاع هستن . من فکر می کنم این دوست عزیز ما می تونست با مهمان نوازی و مهربانی از اونا پذیرایی کنه هر چند که بدون دعوت اومده بودن و شاید این رفتار اونا رو شرمنده و پشیمون هم می کرد و البته شاید هم پر توقع . ولی بهتر از این بود که نگاه دیگران رو به خودش تغییر بده .
حالا فکر می کنم اینکه با هر کسی باید مثل خودش رفتار کنیم وقت و مکان خاصی داره و اصلا ارزش نداره که تا هر اندازه ای خودمونو پائین بیاریم تا مثل اونا رفتار کرده باشیم .
بازیگران معروف و سرسناشی در زمینه تئاتر مثل فرهاد آئیش ، مریم سعادت ، امیر حسین رستمی ، رامین ناصر نصیر بدجوری منو راغب می کرد به دیدن این تئاتر برم . با بازی فوق العاده ای که داشتن دیدن این تئاتر خیلی عالی بود ، دلم می خواست تعداد کسانیکه با هم این تئاتر رو می دیدیم حداقل 5 نفر بود تا می فهمیدم هر کسی چه برداشتی داشته ، برای من که بیشتر فلسفی سیاسی بود .
اگر کسی دوست داره این تئاتر رو ببینه تا آخر شهریور در تماشاخانه ایرانشهر سالن استاد سمندریان به جز شنبه ها هر شب ساعت 8 اجرا می شه . من توصیه می کنم که حتما ببینید و اگر اینجا نظرتون رو در موردش بنویسید خوشحال می شم .
اون کسی که جدیدا تو این راه هلم می داد خیلی فاصله گرفته دیگه دستش نمی رسه که هلم بده و منم براش بنویسم ، هر چند که با هم بودنمون شده نوشتن کلمات تو وب و این باعث می شه دیگه حرف زیادی برای اینجا نمونه ، پر از حرفم اما هیچ کدوم جلو نمیان ، پر از حسم اما هیچ کدومشون برای بیان شدن تلاش نمی کنن ، خنثی خنثی ، پر از خالیم انگار .
هفته گذشته برام انقدر نوسان داشته که نمی دونم از کدومشون بگم . از دوربرگردونی که شاید بهش رسیده بودم و دور نزدم یا از عروسی و عزا که به فاصله یه شب تجربه اش کردم . از دیدن شستن مرده تو غسالخانه گرفته تا راهی جنگلهای شمال شدن بعدش و بالاخره حس امروز که از گوش دادن به صدای ضبط شده یازده سال پیش بهم دست داده و سیر کردن در اون روزها با اون برداشتها از زندگی که حالا نتیجه اش شده این .