-
بال هایت را کجا گذاشتی ؟
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 21:50
پرنده بر شانه های انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی . پرنده گفت :من فرق درخت ها و آدم ها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدم ها را اشتباه می گیرم . انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود . پرنده گفت : راستی چرا پر زدن را کنار...
-
یه اشتباه خیلی بزرگ
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 20:21
و خدا بزودی بعد از هر سختی آسانی قرار می دهد (آیه ۷ سوره طلاق ) همه آدمها اشتباه می کنند اما اشتباهی که با دانایی انجام بشه قابل بخشش نیست بخاطر همینه که نمی تونم خودمو ببخشم و این تاوان وحشناک که بخاطرش دارم می پردازم حقمه هر چند که خیلی سخت و طاقت فرساس و حس می کنم داره داغونم می کنه . ظاهر قضایا نشون می ده که تا...
-
بدون شرح
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 15:12
-
ببار ای برف
دوشنبه 20 دیماه سال 1389 16:30
امروز صبح وقتی گوشی همسر زنگ می خورد که بیدارمون کنه برای شروع یه روز دیگه باورم نمی شد که به این زودی صبح شده آخه دیشب انقدر خسته بودم و پر از استرس که نفهمیدم کی خوابم برد و چطوری صبح شد . همسر بیدار شد و از پنجره بیرون و نگاه کرد و باصدایی پر از شوق گفت وای چه برفی اومده پاشو نگاه کن ! انرژی تازه ای برای بیدار شدن...
-
ماه من غصه چرا ؟
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 10:35
آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پراز مهر به ما می خندد یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز پر امینت احساس خداست ماه من غصه چرا ؟ تو مرا داری و هرشب و...
-
کوچ
شنبه 4 دیماه سال 1389 12:31
چند ماهی هست که همسر مدام در گوشم می خونه که بریم رامسر پیش مامانش اینا زندگی کنیم می گه اینطوری اوضاع کاری من بهتر می شه و زودتر می تونیم پله های پیشرفت و طی کنیم من بعد از یه فکر تقریبا مختصر جواب مثبت دادم چون فکر نمی کردم این کار به این زودیها عملی بشه اما انگار حرفهای همسر خیلی جدی تر از اینها بود و خیلی زودتر از...
-
شب یلدا
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 13:28
امروز آخرین روز پائیزه از صبح که بیدار شدم داشتم به این فکر می کردم که امروز باید جوجه هامونو بشمریم ولی متاسفانه من انقدر کار نا تمام دارم که یه سری از جوجه ها باید تا سال دیگه صبر کنن تا به شمردنشون برسم کلا امروز رو خوب شروع کردم از همه مهمتر که پایان ماهه و حقوقها رو می ریزن رو میزمون هر چند که بعد از تقسیم شدن...
-
ای نام تو بهترین سرآغاز
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 15:47
شروع همیشه سخته اما وقتی وارد کاری می شی دیگه می افتی تو سرپائینی . من الان نوک قله وایسادم و می خوام شروع کنم اما کمی هراس دارم که این کار رو انجام بدم یا نه ... هر وقت فکر می کردم که منم یه وبلاگ داشته باشم تا بتونم ذهنیاتم رو توش بنویسم و خالی بشم این موضوع می اومد تو فکرم که چرا باید ذهنیات من برای کسانیکه هیچ...