سوگند

روزهای من

سوگند

روزهای من

کوچ

چند ماهی هست که همسر مدام در گوشم می خونه که بریم رامسر پیش مامانش اینا زندگی کنیم می گه اینطوری اوضاع کاری من بهتر می شه و زودتر می تونیم پله های پیشرفت و طی کنیم من بعد از یه فکر تقریبا مختصر جواب مثبت دادم چون فکر نمی کردم این کار به این زودیها عملی بشه اما انگار حرفهای همسر خیلی جدی تر از اینها بود و خیلی زودتر از آنچه که فکر می کردم داره کارهارو انجام می ده الان که تلفن زد گفت حتی کار من هم اونجا توی بانک از طریق یکی از آشناهای دور می تونه درست کنه  

حالا وسط یه دو راهی گیر کردم که اصلا این کار درست هست یا نه اما با این همه شور و اشتیاق همسر مگه می شه گفت نه دیگه  

شاید بهتره بریم و یه زندگی با آرامش بیشتری رو اونجا تجربه کنیم  

من که خودمو سپردم دست خدا هر کاری که به صلاحمون هست پیش بیاد من هستم   

 

شب یلدا

امروز آخرین روز پائیزه  

از صبح که بیدار شدم داشتم به این فکر می کردم که امروز باید جوجه هامونو بشمریم 

ولی متاسفانه من انقدر کار نا تمام دارم که یه سری از جوجه ها باید تا سال دیگه صبر کنن تا به شمردنشون برسم  

کلا امروز رو خوب شروع کردم از همه مهمتر که پایان ماهه و حقوقها رو می ریزن رو میزمون   

هر چند که بعد از تقسیم شدن بین من و همسر چیزی ازش باقی نمی مونه و همش می ره بابت قسط و اجاره خونه و خرجی خونه و ...

شب هم خونه مامان اینا مراسم شب یلدا رو جشن می گیریم  

فقط تنها چیزی که ضد حاله اینه که همسر سرماخورده و هی سرفه می کنه  

خلاصه اینکه کل ذهنیات امروز رو روهم بریزیم یه خوشحالی کوچولو تهش می مونه    

شب یلدا مبارک  

 

ای نام تو بهترین سرآغاز

 شروع همیشه سخته اما وقتی وارد کاری می شی دیگه می افتی تو سرپائینی . من الان نوک قله وایسادم و می خوام شروع کنم اما کمی هراس دارم که این کار رو انجام بدم یا نه ... 

هر وقت فکر می کردم که منم یه وبلاگ داشته باشم تا بتونم ذهنیاتم رو توش بنویسم و خالی بشم این موضوع می اومد تو فکرم که چرا باید ذهنیات من برای کسانیکه هیچ شناختی از من ندارن جالب باشه . اما وقتی خودم وبلاگ دیگران و می خونم واقعا لذت می برم و به خودم می گم اگه اونا هم مثل من فکر می کردن الان این لذت برای من بوجود نمی اومد . پس حتما آدمهایی مثل من زیادن که اینطوری فکر کنن و لذت ببرن از فکر های متفاوت هموطناشون . 

در هر صورت شروع کردم پس الهی به امید تو ...