بازیگران معروف و سرسناشی در زمینه تئاتر مثل فرهاد آئیش ، مریم سعادت ، امیر حسین رستمی ، رامین ناصر نصیر بدجوری منو راغب می کرد به دیدن این تئاتر برم . با بازی فوق العاده ای که داشتن دیدن این تئاتر خیلی عالی بود ، دلم می خواست تعداد کسانیکه با هم این تئاتر رو می دیدیم حداقل 5 نفر بود تا می فهمیدم هر کسی چه برداشتی داشته ، برای من که بیشتر فلسفی سیاسی بود .
اگر کسی دوست داره این تئاتر رو ببینه تا آخر شهریور در تماشاخانه ایرانشهر سالن استاد سمندریان به جز شنبه ها هر شب ساعت 8 اجرا می شه . من توصیه می کنم که حتما ببینید و اگر اینجا نظرتون رو در موردش بنویسید خوشحال می شم .
اون کسی که جدیدا تو این راه هلم می داد خیلی فاصله گرفته دیگه دستش نمی رسه که هلم بده و منم براش بنویسم ، هر چند که با هم بودنمون شده نوشتن کلمات تو وب و این باعث می شه دیگه حرف زیادی برای اینجا نمونه ، پر از حرفم اما هیچ کدوم جلو نمیان ، پر از حسم اما هیچ کدومشون برای بیان شدن تلاش نمی کنن ، خنثی خنثی ، پر از خالیم انگار .
هفته گذشته برام انقدر نوسان داشته که نمی دونم از کدومشون بگم . از دوربرگردونی که شاید بهش رسیده بودم و دور نزدم یا از عروسی و عزا که به فاصله یه شب تجربه اش کردم . از دیدن شستن مرده تو غسالخانه گرفته تا راهی جنگلهای شمال شدن بعدش و بالاخره حس امروز که از گوش دادن به صدای ضبط شده یازده سال پیش بهم دست داده و سیر کردن در اون روزها با اون برداشتها از زندگی که حالا نتیجه اش شده این .
در این جملات که حداقل روزی دو بار به زبان میارم چه رازی نهفته است؟؟؟
خداى یکتا که جز او کسی شایسته ستایش نیست
او همیشه زندهء پا برجای است
(پس) هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد
آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست
مگر می شود کسی شفاعت کند(مردم را) بدون اجازهء او
به پیدا و پنهان ایشان آگاه است
وایشان ذرّه ای از دانش او را احاطه ندارند
مگر به آنچه او بخواهد
دامنه تخت (سلطنت) او آسمانها و زمین است
نگهداری اینها برایش کاری نیست
و او بلند مرتبه ترین و بزرگ مطلق است .
در دین اجباری نیست،فرق میان پیشرفت و سقوط بیان شده است
پس آن کس که طغیانگر بودامّا به خدا ایمان آورد به بهترین دستاویز نجات (از پرتگاه) رسیده است که پاره شدنی نیست
و خدا شنوا و دانا است.
خدا پشتیبان افراد باایمان است آنها را از تاریکیها بیرون می آورد و به طرف نور میبرد
به همان صورت به کسانی که طغیان کردند کمک میکند چنان که که آنها را از نور بیرون آورده به درون تاریکیها میبرد.
آنهایند اهل آتش جهنّم و همیشه در آن خواهند بود
خسته شدم از این بحثهای سیاسی بی حاصل که نتیجه اش چیزی نیست جز تیره و تار کردن نگاهت به زندگی . احساس پوچی بهم دست می ده وقتی به تمام جنبه های زندگیم فکر می کنم ،چه عاطفی ، اجتماعی ، اقتصادی ، مذهبی ، سیاسی ، انگار به ته خط رسیدم دیگه هیچ ریسمانی نمونده که بتونم بهش چنگ بزنم و خودمو بالا بکشم همین وسط موندم و جالب تر اینکه وسط این حال و هوای نامناسب دوستی زنگ زده تا از من برای شروع زندگی جدیدش مشاوره بگیره .
وقتی حرف می زد اشک تو چشمام جمع شده بود و دلم برای خودم می سوخت دوست داشتم با یه جمله حالم و می فهمید اما مگه می شد . اولش چیز زیادی از حرفاش نفهمیدم اما زود به خودم اومدم و سعی کردم خودمو از یاد ببرم تا بتونم حداقل شنونده خوبی باشم . هر بیشتر پیش می رفت بیشتر به حالش قبطه می خوردم حاضر بودم حال الانش و به بالاترین قیمتها بخرم .
خوشبختانه اون جواب آخر و خودش داده بود و کار تمام شده بود و این بار سنگینی رو از دوش من برمی داشت ، فقط احتیاج به تائید داشت که من همون چیزایی رو بهش گفتم که دوست داشت بشنوه ، استرس داشت و نیاز به دلگرمی و من چه احمقانه حرف های قشنگی رو که دیگه هیچ اعتقادی بهشون نداشتم تحویلش دادم . درست و غلطش و نمی دونم اما همین قدر می دونم که نمی تونستم اول راه پرتش کنم به سیاه چالی که خودم گرفتارش شده بودم .
به امید روزهای روشن زندگی این دوست عزیزم .